کلا نمیخواستم که اصلا امرزو لینکی به اشتراک بگذارم، اما وبلاگ این خانم علیا المهدی را که دیدم، دقیقا چون جای لایک زدن به معنای پسندیدن داشت و من حقیقتا این ابتکار(البته در جامعهی خودش) وی را پسندیدم، با اینکه می دانستم اگر لایک بزنم لایکم در صفحهی فیس بوکم به نمایش در میاید و مطلب دیده میشود و احتمالا بحث هم پیش میآورد و حوصلهی بحثهای تکراری را هم نداشتم که بشنوم که «جوگیر» هستم و یا میخواهم متفاوت باشم و یا هرچیز دیگر، اما خوب یک سوال ساده از خودم پرسیدم « تو الان این آزادی را داری که این را دوست داشته باشی، اما از ترس اینکه دیگران در مورد دوست داشتن و پسندیدن کاری ،در بارهی تو قضاوت کنند، میخواهی خودت را سانسور بکنی؟» جوابش خیلی ساده بود مثل اکثر قریب به اتفاق زندگیم، من زندگی خودم را می کنم بدون شک خرسند میشوم که زندگیام و نوع افکارم پسندیده باشد، اما تمام عمرم تعداد کسانی که افکارم را که آزادانه بیان کردهام، پسندیدهاند بسیار کم بودهاند و آنهایی هم که گاه نشان دادهاند پسندیدهاند، در موقع مناسب دلی از عزای انتقام گرفتن از افکارم درآوردهاند، پس لایک خودم را زدم و همان حسی هم که داشتم را همانجا نوشتم، که بالای لینک به اشتراک گذاشته شده مشاهده میکنید.
بعد به صفحهی اصلی فیس بوک رفتم و چرخی زدم ببینم که به قول معروف« جو» چطور است. دیدم اتفاقا این بار « جوگیری» در «جونگیری» است. یعنی این بار اتفاقا مُد( مُد از نظر آماری یعنی فراوانی بیشترین مشاهده شده) این است، که بگوییم ای بابا این کارها چیست و یا مثلا در مورد آن بی اعتنا رد شویم و مثلا جوری رفتار کنیم که این کارها برای ما خیلی هم عادی است. خوب تا اینجای کار خوب بود چون حداقل« جوگیری» به من نمی چسپید. اما به عکسها و واکنشها نگاه کردم بیشتر بحثها به سادگی تنها بر سر عریانی است و آنهم عریانی زن و بدون شک عریانی « بدن زن» . بدن زن به قول لیندا ناکلین: همیشه جایگاه و محل رنج و میل بوده است. بدن نسبت تام و تمامی با سلطه داشته است و دارد. از صاحبیت و آمریت « پدر» در شکل گیری حیات ساکن جامعهی بذر کارنده تا « قدرت پدرانه»ی، حاکمیت رومی به قول فوکو و تا «اضطراب اختگی» فرویدی» و «ژویسانس لاکانی» و تا هموساکریزه شدن بدن در عصر مدرن و تا زندانی کردن « فعال سیاسی» و روشنفکر و شاعر و مترجم یعنی دقیقا کسانی که ظاهرا معاش و عیاششان از راه تن نیست و فعالیتشان در اجتماع کمترین نسبت را با «بدن» شان دارد. از اعدام، و زدن سر با گیوتین گرفته، تا شکنجه و حبس تن برای عدم ایجاد انشقاق در ارادهی حاکم، از به بردگی گرفتن تا سکس، از حجاب و بی حجابی، و نهایتا از پوشیدگی تا عریانی.
با این همه از نسبت «تن» و «دموکراسی» می گویند، از نسبت « تن» و «آزادی» میپرسند. از نسبت «تن» و «حقوق زن» میپرسند؟ از نسبت «تن» با «عدالت» و البته شک ندارم که در تمامی طول مدت کوتاه طرح این پرسش حتا به توالی کلماتی که به صورت دوگانههای ظاهرا متعارض مطرح میشود، فکر هم نمیکنند. سادهترین جوابها در همین خود طرح این پرسشهاست. اگر هیچکدام از این دوگاهها به هم ربطی ندارند چگونه در پی یکدیگر طرحشان میکنیم و پرسش آفرینی میکنیم. همین که یک تن برخلاف عادت بسامد شده رویاروییاش را با مخاطب دگرگون می کند تمامی این پرسش ها و چه بسا بیشتر نیز مطرح میشود، یعنی پرسشهایی برای سرآغاز تفکر در بارهی همین نسبتها و همین ارتباطها که هایدگر گفت « پرسش سرآغاز تفکر است» راستش آنان که نسبتی میبییند و میدانند حتا اگر نه آنچنان واضح و برهنه! نسبتش را دوست دارند و آنها که نمیدانند میتوانند از این لحظه به بعد بدانند که که لااقل این کار باعث شده که یک بار هم شده که امیدوارم برای همیشه نباشد، میتواند آغاز گر چنین پرسشهایی باشد.
اما اگر نسبتی میان «دموکراسی» و «تن » نیست، چگونه است نبود دموکراسی اولین قربانیاش « تن» انسان است. اگر نسبتی میان آزادی و تن نیست چگونه است که آزادی بیان و دیگر آزادیها از سوی حاکم نسبت مستقیم اش با تن آزاد اندیش و یا حتا « آزاد زیست» بی ادعا در در هر اندیشهی ویژهای را، دارد.
اگر نسبتی میان « تن » و عدالت نیست، پس چگونه است که این بی عدالتی را سویهی فروپاشانهاش بر « تن» نزار و فرو ریحته، یا تن فربه و فرو افراشته، میبیند. چگونه است که نسبت عدالت به نسبت سایز بدن و برساختگیاش در جهان سرمایهداری و بی ساختیاش در جهان محروم از سرمایه است. چگونه نسبتی بین حقوق زن و تن نیست وقتی تابلوی تمام نمای « نمایش» ابژگی زن در تناش از حجاب گرفته تا میل جنسی و تا این که مثلا در قوانینی چون ادیان، بر تمکین تنانه زن استوار است. چگونه است که سادیسم عاشقانهای مردسالاری از به اختیار درآوردن تن در تمامی مرزهایش سیر نمی شود و تمام « حمیت» و «همت» و «غیرت» و مردانگی» و «عاشقانگی»اش حتا بر تمامیت تن زن و در مدرن ترین دوراناش، در سه تکههای پارجهای بیکینی شدهی تن زن که در آن برای اخرین میل مرد بر تملک و در عین حال لذت، زندانی شده است،میروید و فرو میریزد.
با این همه از جو گیری و عدم جوگری رها شو .بر عکسهایی که این دختر جوان که پیش از هر چیز قربانی شدن خودش را پذیرفته است نگاه کن. او میداند هم قربانی زنان و حتا زنان فمینیست نیز خواهد شد و هم قربانی «نگاه خیره»ی جامعه اش اما این بار نه به قصد فرو رفتن در بدنش که به قصد تخریب تملک بدنش برای همیشه و شاد به تملک خاک در آوردن بدنش.
به عکسهایش نگاه کن که قبل از آنکه قربانی شود به راحتی مخاطباش را قربانی خودش کرده و همین برای او کافی است. رنگ قرمز کفشها که بر صحنهی سیاه و سفید قضاوت قرمزی را برای مخاطب یادآوری میکند که حداقلاش این است از قرمزی کفشها سکسی قرمز و از سکسی بودن قرمزی لب و یا شورت قرمز و یا حتا قرمزی خون ریخته شده از تن اش به میل تجازو به زن و در عین حال همهی اینها میکاهد و به نوعی آشنازدایی میکند به سه عکشاخرش نگاه کن، زنی که یا نباید ببیند، یا نباید حرف بزند و یا نباید واژناش در اختیار خودش باشد، به دستهایی که لاک ناخنشاش « رنگین کمانی» است که هنگام گشودن سوتیناش از پشت، دیده میشود.. به دستی از دوست مردش که دور گردن گیتاری که ایستادگی و شکل بیضوی انتهای گیتار و حلقهشدگی دور گردن گیتار واگویهی تبلور نمادهای مردانه ای است که دستها دور گردنشاش به محافظت و لذتاش مشغول و در نوازشاند.. به رنگهای به کار برده شده در لباسهایش نگاه کن نه این رنگها رنگ سکس نیست بلکه رنگ پرچم مصر است. قرمز سفید و سیاه.
همهی اینها و سادگی های دیگر این کار نشان از این است که اقدام این زن جوان مصری سرشار از حقیقتی اندیشیده شده است. مهم نیست که فردا به دست بنیاد گرایان کشته شود تا فریاد وا آزادی سر دهیم مهم این است که از « تنانگی هراسی» اندیشیدن ما دوباره پوشیده نشود.
برای من دیدن و فکر کردن به همین چیزهای ساده کافی است که بی پروا از هر ادای روشنفکری و حتا فمینسیتی برای اینکه به کل این بشریتی که همیشه در تن زن در جست و جو بوده سات ثابت کنم که من به عنوان یک فمینیست دغدغه ی عریانی و حق عریانی بدنم را ندارم و همیشه به جامعهی مردسالار با اخلاق بودن فمینیسم را ثابت کنم آنهم با ملاکهایی اخلاقیای که برساختهی همین جامعهی مردسالار است که من به تمامی آنها شک دارم.
برای همین بود که نوشتم:
چیزی نیست که پوشیده شود از تن، به برساختگی پوشیدهشدگی تمامی دوران همان تنی که وقتی مرد و مردسالاری بخواهد برهنهاش خوب است ،اما وقتی سلطه آن را نپسندند، اساسا، تن موجود حقیر بی خاصیتی جز یک تکه گوشت نیست. آن یک تکه گوشت اما اگر در اختیار سوژهی خود آگاه عینیت بخشنده باشد، شورش علیه سلطهای است که حتا نمیتواند از سکسی بودن آن تن لذت بجوید.
لینک وبلاگ خانم مصری: به اسم یادداشتهای یک زن انقلابی
لینک وبلاگ خانم مصری: به اسم یادداشتهای یک زن انقلابی
7 comments:
اين متن رو خوندم هر دسته افرادي يه جور فكر مي كنن .مثلا توي مصر هم مسلمان و هم مسيحي وجود داره مسيحي معتقد و مسيحي بي اعتقاد .مسلمان معتقد و بي اعتقاد .همه انسان ها يه جور فكر نمي كنن .هر كي هر جور راحته زندگي مي كنه همه مصري ها مثل اين يه نفر فكر نمي كنن .شما هم باديدن اين عكس يه جوري فكر كردي كه چند نفر با خوندن اين متن ممكنه معترض باشن يا همسو با اعتقاداتت.
اون پرانتز (البته در جامعه خودش) رو می تونین توضیح بیشتری بدین . البته می تونم یه دلیل هایی از ذهن خودم بیارم ولی خیلی دوست دارم از زبون خود صاحب متن بشنوم
Extremely beautiful article. Wish you had an english version to this article.
خوب خواندیم
خوب نوش جان
منظور از جامعه ی خودش اولا
توجه به جامعهی به شدت اسلامی مصر و نیز نفوز این سالهای اخوان مسلمین و دیگر گروههای اسلامی رو در نظر بگیرید.
حضور الازهر... و...
از سوی دیگر منظورم این بود این اقدام اگر مثلا در کشوی اروپایی یا آمریکا رخ میداد امر عجیبی نبود.. و فقط یک هنجار شکنی ساده بود.. اما این اقدام در چنین فضایی اقدامی آگاهانه و از دید قابل تامل بود.
واقعا وجود این دختر و امثالش به آدم امید میدن ... متاسفانه من هم با شیر کردن لینک این خانم در فیس بوک با انبوه انتقادات و بیشتر از اون تمسخرات از جمله خودت به این جنبش بپیوند مواجه شدم ... و این بیشتر از هرچیز واسم روشن کرد که عقده جنسی چه بحث بزرگ و کتمان شده ای در جوامع سنتی هست ....
سلام دوباره. خب پس منم با شما هم نظرم که اون جامعه جامعه ایه که خطر تسلط بنیاد گرایی اسلامی بیخ گوششه. پس یه همچین حرکتی دیگه حرکت فکر شده (اینجور که شما گفتین) نیست . یه حرکت فردی و هیجانیه که اصلا به عواقبش برای آینده اون جامعه فکر نشده. به قول کسی توی فیس بوک گفته بود این یه فریاد اعتراضی 400 دسیبله که نه اینکه شنیده نمیشه بلکه باعث میشه کلا جامعه مستعد بنیادگرایی گوشاش رو برای شنیدن هر حرف دیگه هم بگیره
ارسال یک نظر