۱۳۹۰ آذر ۹, چهارشنبه

تاملی کوتاه در باب نصب وارونه ی پرچم ایران در سفارت انگلیس

در بعضی ترانه‌ها آمده است:
وطن واژه‌ای‌ست
که تنها در عطرِ گريه و رويای گرسنگان
تبرئه خواهد شد.

بسیاری از مفاهیم که معمولا احساس می‌شود، بسیار دیرسال و دیرپا هستند حقیقتا مفاهیمی مدرن هستند و اکثر در همین دوران مدرنیته این‌گونه پا گرفته‌اند. البته به طبع اسطوره‌زادی مدرنیته از  تفکرات قدیمی و نیز از تفکرات متافیزیکی  عقلانیت مدرنیته به گفته‌ی نیچه خود اسطوره‌ی دوران مدرن شد. این عقلانیت به همراه خود اسطوره‌های دیگری آفرید. مفاهیمی هم‌چون  ملت، هویت، وطن، امنیت ملی، هویت ملی، تمامیت ارضی و بسیاری دیگر از این مفاهیم اگر چه همان‌طور که گفتم انگار از منظر منطقی «قدیم» به نظر می‌ایند، اما حقیقت آن است که مفاهیمی « حادث» و به وجود آمده در دنیای مدرن هستند. اما این عقلانیت سیاسی  دوران مدن است که برای توجیه عقلانی این مفاهیم  را به « امر تاریخی» قابل شناسایی  تبدیل می‌کند. زیرا یکی از ویژگی‌های عقل مدرن و نیز یکی از شروط کاوش و تبیین و تاویل « مفاهیم» ، همانا « وجه تاریخی» بودن آن مفهوم امر بوده است. از این رو  چنان برای این مفاهیم تاریخ سازی می شوند که انگار واقعا قرن‌‌ها و هزاره‌اها آدمیان با همین مفهوم به همین شکل زیسته‌اند و اکنون پاسداری یک اسطوره‌ی تاریخی و ابدی هستند.
تنها در نظر بگیرید که مفهوم امروزی  و حس و  درک از مفهوم « وطن» و «کشور» با مثلا کشاورزی یا بادیه نشینی، یا کدخدای دهی حتا در هزار یا دو هزار سال پیش و نه اصلا با چندین قرن پیش چگونه می‌توانسته‌است باشد. اما ما چنان به این مفاهیم می‌اندیشیم که گاه واقعا خیال می‌کنیم که تمامی این هزاران سال پیش این وطن و این مفاهیم دقیقا به همین شکل بوده و هست و خواهد بود. نمونه‌ی ساده‌اش تاریخ افسانه‌ای و خیالی و توهم تاریخی که مثلا هم‌وطنان خودمان در کشوری چون ایران دارند و هروقت از ایران حرف می‌زنند به عنوان یک امر تاریخی انگار تمام این تاریخ به گفته ی  تاریخ سازان حکومت‌های مدرن، به همین شکل بوده و هست و خواهد بود. غافل از این‌که همین « ایران امروزی» با این شکل و شمایل و این محدوده‌ی مرزی و .. تنها و تنها حدود ۹۰ سال عمر دارد و بس و آن‌چه ما به خیال خودمان ایرانی تاریخی می‌دانیم بخشی از همان اسطوره‌ها و تاریخ‌ها است در دل کسانی دیگر و با مفاهیمی دیگر و با « درکی دیگر»  و افسانه‌هایی دیگر که دقیقا همان‌جا هم اسطوره‌هایی هستند که هرگونه نگاه  مثبت و منفی نیز در حوزه‌ی قدرت« حاکم» می‌باشد و به قول کارل اشمیت این« حاکم» است که توان تعیین « دوست و دشمن» وطن را دارد و بس.
نکته‌ی دیگر بهانه‌ شدن همین مفاهیم در دست « وطن مندان» یا به مفهوم امروزی اش« شهروندان» است. وطن در ذات خود « اسطوره‌ی سیاسی» است. این اسطوره معمولا وقتی معنا می‌یابد که « این حیوان سیاسی» زیست سیاسی‌اش را  آغاز کند. تنها کنش‌های مربوط به وطن و دیگر مفاهیمی از این دست، در این هنگامه رخ می‌دهد و رخداد سیاسی رخدادی است که در هر صورتی آغشته به مفاهیم« وطن» خواهد شد. حال اگر این رخداد سیاسی مورد عنایت و خواست «‌حاکم» نباشد، کنش‌های سیاسی وطن‌ مندان  کنش‌هایی می‌شود از جنس، اقدام علیه امنیت ملی وطن، علیه تمامیت ارضی وطن و الی اخر.. اما اگر کنش‌های سیاسی رخداده در حوزه‌ای باشد که حاکم تعیین امر سیاسی به معنای کارل اشمیتی آن کرده است،  آن وقت رفتار می شود دلاوری و قهرمانی و از جان گذشتگی برای وطن.
از این رو آن‌گاه که فاصله‌ی حاکم و مردم در توافق بر امر سیاسی  توسعه می‌یابد و این فاصله دور و دور تر می‌شود. این‌بار این مردمان هستند که به « تعیین وضعیت استثنایی» به مفهوم بنیامینی آن و نه به توصیف کارل اشمیت می‌پردازند. این بار قهرمانان وطن، طرفداران وطن، سربازان وطن همان‌هایی هستند که حاکم آن‌ها را از کنش سیاسی  محروم می‌کند. به عنوان نمونه آن‌گاه مفهومی به نام زندانی سیاسی می‌شود قهرمان و جان‌برکف وطن و سرزمین و آن سرباز و آن پلیس عبوس دنیای مدرن نیز حتا می‌شود« مزدور مفت خور»
از هرسو و در هر مبارزه و تمامی اپوزیسیون‌ها  نیز خود را وامدار  کنش در حوزه ی وطن  و برای وطن می‌نامند. حتا آن‌هایی نیز که خود را وامدار اندیشه‌های چپی می‌دانند و به اندازه‌ی ناسیونالیست ها  به اموری چون وطن و کشور و این ها نمی‌پردازند و نهایتا اسمش را می‌گذارند« کنش برای جامعه» حال این اپوزیسیون‌ها چه در وطن باشند و چه در تبعید و مهاجرت، باز کنش‌های شان معطوف به همان وطن است با همان تعاریف.
 پرچم خود روایت تصویری و تمام نمای مجموعه مفاهیم به هم وابسته‌ی ذکر شده در این جا بود. وقتی می‌خواهند کسی را اعدام یا مجازات کنند، زیر پرچم ملی این اتفاق می‌افتد. تا زمانی که ورزشکاری از سکوی قهرمانی دنیا بالا می‌رودو پرچم بر فراز سرش می‌ایستد تا جایی که می‌خواهی هویت سیاسی خودت را در تبعید با به دوش یا به دست گرفتن یک پرجم نشان بدهی. تا زمانی که به یک دانشمند علمی جایزه‌ای داده می شود و از وی تقدیری می شود.. حتا وقتی می‌خواهی اعتراض کنی علیه تمامیت آن ممکن است پرچم ر به آتش بکشی...
این تصویر مربوط به حضور معترضینی از ایرانی هاست که وارد سفارت انگلیس شده‌اند و به مضحک‌ترین شیوه« پرچم ایران » را نصب کرده اند. مضحک از آن رو که سفارت هر کشور دقیقا محل نصب پرچم همان کشور است و خیلی مضحک است که پرچم کشور خودت را در مکانی که از نظر حقوقی مربوط به یک کشور دیگر باشد نصب کنی و مضجک تر از ان و در واقع به بازی ناخودآگاه گرفتن تمامی کنش‌های انجام گرفته به نام پرچم، است که این پرچم را حتا وارونه نصب کنی. این وارونه نصب شدن شکلی از وارونه شدن همان اندیشه‌هایی است که وطن را برای وطن مند به بی وطنی تبدیل می‌کند و هرگروه دسته به نوعی خود را صاحب اختیار تعیین ارزش‌های آن پرچم که نماد مفاهیم « دولت-ملت» در دنیای مدرن است.  وارونگی حقیقتی به نام دروغ!!

این‌گونه است که وطن واقعی به قول سید علی صالحی شاید


در بعضی ترانه‌ها آمده است:
وطن واژه‌ای‌ست
که تنها در عطرِ گريه و رويای گرسنگان
تبرئه خواهد شد.

عکس:رویترز

1 comments:

ناشناس گفت...

خودت‌ هم نمی دانی چقدر این نوشته ات را دوست داشتم.


از طرف غربت زده ای که غربت زده گیش نه از بی وطنیست بلکه از به غربت کشیده شدنش توسط انسانهای اطرافش است...

ارسال یک نظر