۱۳۸۹ دی ۲۳, پنجشنبه

بوز

همه‌ی اندوه‌های جهان 


 در بالش من غصه می‌خورند  




وقتی نسیم موهایت..


 هوای این اتاق را عوض نمی‌کند..

1 comments:

ناشناس گفت...

خدا گفت: این امانتی است که من به آدم می سپرم.
پرسیدم: این امانت چی هست؟
گفت: این زجـــــــــــــــــــر است.
پرسیدم: زجر چی هست؟
و ابلیس فوری اضافه کرد: فرقش با درد چیست؟
خدا گفت: برای درد کشیدن باید جسم صدمه بخورد. برای زجر لازم نیست. آدم می تواند زجر بکشد بدون این که کسی به بدنش دست بزند، چون همه چیز توی سرش می گذرد.
پرسیدم: خداجان، آدم زجر کشیده چه کار می کند؟
گفت: مثلا گریه می کند.
پرسیدم: گریه کردن چی هست؟
گفت: وقتی آدم گریه می کند چشمهایش خیس می شود.
من گفتم: این که چیزی نیست. این همه جانور خلق کرده ای که کارهای جالبتر می کنند. مثلا پرنده ها آواز می خوانند.
خدا با بی حوصله گی گفت: آواز هم می خواند، شعر هم می گوید، چهچهه هم می زند، نمایشنامه هم می نویسد، سمفونی هم درست می
کند.خواهید دید.
جرئت نکردم بپرسم که سمفونی چی هست.
خدا دیگر داشت با خودش حرف می زد: همه ی اینها به خاطر این است که زجر می کشد. آن هم بدون این که یک سوزن به تنش خورده باشد. سوزن ها توی کله اش آماده اند. وقتی به کار می افتند یک دردی می کشد که هیچ جانوری تا حالا نکشیده.

ارسال یک نظر