۱۳۹۰ شهریور ۳۰, چهارشنبه

فعالیت‌های اجتماعی در کردستان- مصاحبه‌ام با رادیو زمانه


گفت‌وگوی رادیو زمانه با شهاب‌الدین شیخی
سارا روشن


سارا روشن ـ جامعه مدنی کردستان ایران زیر فشار شدید حکومت قرار دارد. به‌نظر شهاب‌الدین شیخی، فعال اجتماعی، کنترل پلیسی تا حدی است که حتی نمی‌توان ارزیابی‌ای از چند و چون نهادهای مدنی در کردستان داشت، چون داشتن یک ارزیابی قابل اتکا خود مبتنی بر امکان آزادی فعالیت نهاد مدنی‌ای است که قادر باشد در این زمینه مطالعه کند.
این البته به معنای آن نیست که نمی‌توان در مورد فعالیت‌های مدنی در کردستان هیچ بررسی‌‌ای داشت. در این مورد سال‌ها در میان فعالان اجتماعی بحث‌های سازنده‌ای در جریان بوده است.


در گفت‌وگوی زیر شهاب شیخی از دیدگاه خود مدخلی به سوی این بحث‌ها می‌گشاید:

شما بهعنوان فعال اجتماعی کرد، فعالیت‏های اجتماعی در کردستان را چگونه ارزیابی می‏کنید؟
شهاب‌الدین شیخی- ارزیابی خیلی دقیقی نمی‏توان از آن داد. چون یکی از امکانات این ارزیابی همان نهاد‌ها و  نهادهای غیر دولتی اجتماعی هستند که در این حوزه‌ها به پژوهش آزاد بپردازند.مشکل این‏جاست که امکان تاسیس نهادهای غیر دولتی در کل در ایران بسیار کم است و در کردستان این امکان در حد بسیار پایین‏تری قرار دارد.
واقعیتی وجود دارد که هم مردم و هم  دولت به آن آگاهی دارند و آن دخالت دولت است. ما نهادهایی نداریم که امکان این سنجش را داشته باشند. فقط می‏توانیم به تحلیل‏ها و مشاهدات خودمان یا تحقیقاتی که گاهی انجام می‏شوند، استناد کنیم. سطح این فعالیت‏ها هم به دلیل دخالت دولت در آن‏ها متفاوت است. یعنی در دوره‏هایی که فضای رابطه مردم و جامعه با دولت متشنج است، امکان این فعالیت‏ها بسیار پایین می‏آید، اما در مواقعی که فضا کمی مناسب‏تر است، این فعالیت‏ها بیشتر می‏شوند. مثلاً در ابتدای انقلاب، در کردستان ایران یکی از اولین نهادهایی که ایجاد شد، نهادی بود که نامش را می‏توان "دفتر انجمن زنان" ترجمه کرد. این انجمن به آموزش کارهایی مانند سواد‏آموزی، گلدوزی، گلبافی، کمک‏های اولیه و ... می‏پرداخت و فعالیت‏هایی را که در فضای ۳۰ سال پیش قابل اجرا بودند، سازمان می‏داد.وقتی فضای کردستان کاملاً رادیکالیزه شد، دولت حمله و جنگ را در کردستان آغاز کرد، بسیاری از زنانی که در این نهاد فعال بودند، وارد فعالیت‏های سیاسی و تبدیل به شخصیت‏های سیاسی شدند.
در آن دوره، استقلال فعالیت‏های اجتماعی وجود نداشت و گرفتن مجوز از دولت نیز به دلیل رابطه خونین بین دولت و مردم کردستان ممکن نبود. زمانی بود که در کردستان، هرگونه تماس با دولت، به عنوان یک تابوی بزرگ برای مردم کرد شناخته می‏شد. مثلاً وقتی می‏خواستند با کسی شوخی ‏کنند، گاهی به او می‏گفتند: "تو را دیده‏ایم که سوار ماشین فرمان‌دار شده‏ای." طرف هم با شنیدن این جمله، قرآن را قسم می‏خورد که نه، من چنین کاری نکرده‏ام. درحالی که این فقط یک شوخی بود به این معنا که: تو را دیدیم که سوار ماشینی شده بودی که "فرمان" داشت. یعنی در جامعه‏ چنین نگاهی وجود دارد که اگر به فردی بگویی با یک فرماندار (به عنوان نماینده دولت) نسبت یا رابطه داری، درواقع نوعی اعمال فشار به او به‌شمار می‌رود. طبعاً در چنین فضایی این امکان وجود نداشت که مردم کرد به سمت دولت بروند و مجوز فعالیت نهادهای اجتماعی را بگیرند. در هر چهار کردستان، ما این سابقه را داشته‏ایم. همه نیروهای وابسته به دولت که از درون دولت کاری را حتی به نام مردم انجام می‏دادند، از سوی مردم کرد پذیرفته نمی‌شدند و القاب بسیار زشتی از سوی مردم می‏گرفتند.
اگر از تأثیر دولت بگذریم، انگیزه خود کردها برای فعالیت‏های اجتماعی- مدنی چقدر است؟
با پایان یافتن جنگ ایران و عراق، زمانی که به قول آقای هاشمی رفسنجانی، سیاست‏های اعتدال اقتصادی بالا آمدند و گسترش نهادهای شهری که جزو سیاست‏های رفسنجانی بود، مانند فرهنگسراها، کانون‏ها و ... مطرح و اجرا شد، کم‏کم فضا کمی‏ بازتر شد. در کردستان کانون‏های دانش‏آموزی و اندکی هم فرهنگسراها تشکیل شدند و به‏تدریج تابویی که قبلاً وجود داشت، شکست. چون زندگی جریان واقعی خود را طی می‏کند.
در چنین فضایی عده‏ای شروع کردند به درخواست مجوز برای تشکیل یک‌سری نهادهای اجتماعی. می‏توانیم بگوییم در دوران خاتمی میل به فعالیت‏های اجتماعی بسیار بالا بود و در اغلب دانشگاه‏ها و شهرهای کردنشین درخواست‏های بسیاری برای تأسیس نهادهای مدنی، تأسیس روزنامه‏ها و کانون‏های فرهنگی متفاوت داشتیم.

ما در کردستان همیشه می‏گفتیم که دولت اصلاحات اگر در تهران توفانی به‏پا کرد، در مناطق حاشیه و به‏ویژه مناطقی که هنوز نگاه امنیتی به آن وجود داشت، باعث شد که تنها نسیمی بوزد. در سایه آن نسیم می‏شد تا سال ۷۶ درخواست مجوز کنی. تازه سال ۸۰ مجوز می‏دادند.
می‏خواستی شروع به کار کنی، می‏شد ۸۲ یا ۸۳ و در سال ۸۴ هم که همه آن‏ها یا توقیف شدند یا لغو مجوز شدند و یا از امکان فعالیت بازداشته شدند. به این ترتیب، در کردستان بسیاری از نهادهای زنان و فرهنگی، روزنامه‏ها، نشریات و کلیه فعالیت‏های مدنی که تازه داشتند پا می‌گرفتند، خوردند به دورانی که نئواصولگرایان ایرانی به قدرت رسیدند. از این دوران  به‏هرحال در ایران، به عنوان ورود فاشیسم هم نام برده می‏شود. در این دوره همه این فعالیت‏ها توقیف شدند.
در دوره خاتمی، نگاه امنیتی‏ای که به کردستان وجود داشت، برداشته نشده بود، اما فضا باز شده بود. بعد از دوره خاتمی، دوباره فضا بسته و نگاه امنیتی با شدت بیشتری وارد جامعه شد. الان حتی نهادهای محیط‏ زیستی هم تحمل نمی‏شوند. امروز بچه‏های انجمن‏های زروار و چیا و ... که بازمانده‏های نهادهای آن دوره‏اند، هنوز به عنوان فعالان محیط زیست‏ دارند کار می‏کنند، اما می‏بینیم که با مشکلات امنیتی و حتی حکم‏های سیاسی در دادگاه انقلاب روبه‌رو می‏شوند.
چقدر مردم کرد از ابتکارهای فردی استقبال می‏کنند؟ چندوقت پیش، در دورانی که در مرز بین ایران و کردستان عراق و ترکیه ناآرامی بود، عده‏ای جمع شده بودند و با ابتکار خودشان زنجیر انسانی تشکیل داده بودند و به سمت مرزها حرکت کردند. در خبرها اما شنیدیم که بیش از دوهزار نفر جمع نشده بودند و وقتی با بچه‏های کرد در کردستان ایران یا کردستان عراق که آزادتر هم هست، صحبت می‏کردیم، یا اکثراً خبر نداشتند و یا با بی‏تفاوتی نسبت به آن واکنش نشان می‏دادند.

این نکته را باید در نظر داشته باشیم که در هر جامعه‏ای یک عده کنش‏گر واقعی وجود دارند و عده‏ای هم هستند که در شرایطی به آن کنش‏ها می‌رسند که جنبه عمومی پیدا کرده باشد و در بقیه اوقات سال و زمان‏های دیگر، مشغول زندگی هستند. به فرض نگاه کنید به تهران و ببینید چندنفر فعال حقوق بشر یا حقوق زنان داریم. برای نمونه، تعداد فعالان حقوق زنان را می‏توانیم بشماریم. بنابراین همیشه عده‏ای کنش‏گر داریم که البته آن عده بدون شک برآمده از همان جامعه‏اند. بین کردستان عراق، کردستان ایران و کردستان ترکیه اما یک‌سری تفاوت‏های فرهنگی وجود دارد که بخشی از آن هم ناشی از تفاوت‏های سیاسی است. مثلاً در کردستان ترکیه، یک زن از سوی مردم به عنوان نماینده پارلمان انتخاب یا شهردار یک شهر می‏شود. این چیزی است که در کردستان ایران اتفاق نمی‏افتد.
فضای مبارزاتی‌ای که در کردستان عراق وجود داشت از سال ۱۹۹۱ که جنگ اول خلیج فارس شروع شد و آن منطقه با مدار ۳۶ درجه در اختیار کردها بود و از سال ۲۰۰۴ دولتی تقریباً مستقل با قوانین خودش در آن‏جا شکل گرفت، از بین رفت. از بین رفتن این فضا خوبی‏ها و در عین حال نکات منفی‏ای هم دارد. من به عنوان یک فعال اجتماعی، خوشحالم که این آغشتگی به سیاست در کردستان عراق دارد پاک می‏شود و فکر می‏کنم باعث می‏شود که فضا به سمت فضای مدنی و اجتماعی برود. زمانی که من در کردستان عراق بودم، شاهد فعالیت‏ها و گردهمایی‌های صنفی از طرف دانش‏آموزان، دانشجویان و ... بودم. یعنی فعالیت‏ها دارند صنفی می‏شوند. چون دولت متخاصمی وجود ندارد که کسی بخواهد با آن مبارزه سیاسی کند.
نکته منفی آن هم این است که سطح هیجان عاطفی‏ای را که لازمه کنش‏های بیرونی و گردهمایی‌های خیابانی است، پایین می‏آورد. مثلاً در کردستان ترکیه اگر اتفاقی بیافتد، مردم می‏ریزند توی خیابان. حتی برای یک کنش مدنی و هرچند مردم رفتاری کاملاً مدنی دارند، ولی می‏دانند که بالا بودن میزان جمعیت برای دولت معنادار خواهد بود. وقتی در چنین فضایی برنده سیاسی بین دولت و مردم در کردستان عراق وجود ندارد، دیگر تو نمی‏خواهی معنایی به کنش‏ات بدهی. در نتیجه همان ۱۰۰ نفر معترض به خیابان می‏روند و اعتراض خود را اعلام می‏کنند.
از سوی دیگر، در کردستان ایران امکان این فعالیت بسیار بسیار محدود است. الان می‏بینیم که تمامی کسانی که در این منطقه، مثلاً در زمینه حقوق زنان، به عنوان یک شخصیت شناخته می‏شوند (و کاری به خوب بودن یا بد بودن نوع فعالیت‏شان نداریم)، زندانی سیاسی شده‏اند.
به‏جز این، سئوال دیگری نیز درباره مردمی که در مناطق کردنشین زندگی می‏کنند، وجود دارد: آیا آن‏ها می‏توانند با توجه به همه مشکلاتی که دولت ایران برای آن‏ها ایجاد می‏کند و تمام محرومیت‏هایی که با آن دست و پنجه نرم می‏کنند، فعالیت‏های اجتماعی بیشتری انجام بدهند و انجام نداده‏اند؟ آیا می‏توانستند روش‏های دیگری را پیش ببرند که به دلایلی انجام نداده‌اند؟
من فکر می‏کنم هر جامعه‏ای یک تربیت ضمنی یا یک عادت ضمنی از جامعه‏ بزرگ‏تری می‌گیرد که در آن قرار دارد. من به صورت کلی می‏گویم. مردم جامعه ایران معمولاً یک‏راه را امتحان می‌کنند. مثلاً در ارتباط با جنبش سبز این حالت ایجاد شد که مردم بعدازظهرها می‏رفتند تظاهرات. یعنی کنشی که این‏بار به عنوان اعتراض مطرح شد، اعتراض خیابانی بود. وقتی حکومت خیابان را در اختیار می‏گیرد، دیگر شما کنشی نمی‏بینید. چون برای جنبش فقط یک نوع کنش مطرح است.
در کردستان ایران هم وقتی در دهه اول بعد از انقلاب، سرکوب و خفقان شدید حاکم و هزینه‏ فعالیت‏های سیاسی بالا بود، چنان‏چه هنوز هم بالاترین آمار اعدام را در کردستان داریم، مردم روش‏‏شان را عوض کردند و از مبارزه مسلحانه و منفی، به مبارزه مدنی روی آوردند و به بازخوانی تئوریک مسائل سیاسی پرداختند.
وقتی در دانشگاه‏ها به روی کردها باز شد، تا هفت‌سال، نفرات اول تا سوم رشته‏های علوم اجتماعی، مانند جامعه‏‏شناسی و ... از دانشجویان کرد بودند. بسیاری نیز مثلاً به روزنامه‏نگاری روی آوردند، انجمن‏ محیط زیست ایجاد کردند، نهادهای حقوق بشری و یا انجمن‏های زنان و ... را پایه‏گذاری کردند، اما باز هم حکومت با همان حربه قبلی با این فعالیت‏ها برخورد کرد و آن‏ها را محکوم کرد.
انتقاد من نسبت به کل جامعه ایران و جامعه کردها مشترک است. به اعتقاد من، وقتی ما توانستیم از آن فضا وارد یک فضای دیگر بشویم، هم‏چنان این ما هستیم که باید فضای دیگری بسازیم، اما این فضای جدید را هنوز نساخته‏ایم. وقتی ما برای فعالیت‏های اجتماعی‏ای مانند آن‏چه نام بردم، این‏قدر هزینه می‏دهیم، پس این هزینه در هر صورت به ما تحمیل می‏شود. بنابراین باید راهی را پیدا کنیم که کنش جدید‏تری باشد تا زمانی که حکومت راه سرکوب آن را پیدا می‏کند، ما حداقل گامی رو به پیش برداشته باشیم. مثلاً یکی از کارهایی که در ده، پانزده سال اخیر در کردستان انجام گرفته، تشکیل نهادهای ترک اعتیاد بوده است. اتفاقاً هم خیلی جواب داده است، اما باز حکومت در جاهایی می‏آید و وارد این نهادها می‏شود. در هر صورت این یک نمونه از نهادهای خودیار یا مردم‏یار است که به نظر من رشد آن‏ها کم است. یا مثلاً ترویج آگاهی، حتی اگر به‏صورت قاچاق و پنهانی عرضه بشود مهم است. مثلاً خوب است به جای شعارنویسی سیاسی و دیواری، شعارنویسی فرهنگی کنیم. مثلاً به پخش جزوه‏های آگاهی‌دهنده روی مسائلی مانند کودکان، زنان و ... بپردازیم.
مسائلی در جامعه ما هست که واقعاً قابل انتقادند. وضعیت بد حقوق زنان در جامعه کردستان غیر قابل انکار است و همه آن هم به دولت ربط پیدا نمی‏کند. درست است که دولت در این زمینه فرهنگ‏ساز است، ولی بخشی از آن هم به ما مربوط می‌شود. ما چنین نهادهایی نداریم. من می‏گویم تو که حاضری گروه سیاسی تشکیل بدهی، زیرزمینی فعالیت کنی و اگر بفهمند، به اتهام سیاسی حتی به زندان بروی، خب بیا این فعالیت را در زمینه مسائل اجتماعی انجام بده، برای کودکان کار و فعالیت کن. مثلاً می‏توان مدارسی برای تدریس به کودکان بی‏سرپرست ایجاد کرد یا انجمن‏هایی برای بیماران تشکیل داد و ... این فعالیت‏ها متأسفانه کم است. در حالی‏که چنین فعالیت‏ها و نهادهایی می‏توانند فضای ارتباط یا کنش متقابل نمادین بین اعضای جامعه ایجاد کنند. این کارها هیجان عاطفی و همبستگی را بسیار بالاتر می‏برد. تکرار می‌کنم که در این صورت بازهم نمی‌توان از دخالت سیاسی و مستقیم دولت غافل بود زیرا مثلا در زمینه مسائل فرهنگی چون آموزش زبان کردی که به همت خود مردم انجام می‌پذیرد دولت بازهم برخورد سیاسی می‌کند.

فایل صوتی را در این لینک بشنوید
http://www.radiozamaneh.com/society/humanrights/2011/09/20/7082

0 comments:

ارسال یک نظر