۱۳۸۷ دی ۲, دوشنبه

آدم ها و خیابان ها..

خیابان حضور سیاه و سنگین و کشیده شده بر سطح زندگی آدم هاست.


خیابان تاریخ تجربه شده ی گذر و قدم  و گام های بی تاریخ ماست که روزی نقشی از شکل هستی یافته ی احساس های مان را بر ان حک کرده ایم....



خیابان حضور سیاه و سنگین و کشیده شده بر سطح زندگی آدم هاست.


خیابان تاریخ تجربه شده ی گذر و قدم  و گام های بی تاریخ ماست که روزی نقشی از شکل هستی یافته ی احساس های مان را بر ان حک کرده ایم.


 در شهر، خیابان مثل هوا برای زندگی لازم است و مثل هوا به آن بی توجه ایم.


چه کسی می گوید خیابان حافظه ندارد. 10سال پیش از خیابانی رد شده ای، مردی در پیاده روی آن سوی خیابان به دنبال گرفتن فندک از کسی، سرگردان بود و با فندک عابری سیگارش را روشن کرد. 10سال پیش نه آن مرد را دیدی و نه قدم های ات را به حافظه ی خیابان سپردی.


امروز از آن خیابان رد می شوی. دقیقا در شبی که تنهایی و کسی نیست. مرد را به خاطر می آوری. وقتی بود ندیدی او را. امشب اما می بینی اش. دلت برای او تنگ می شود. آرزو می کنی کاش بود و در این تاریکی سیگارش را روشن می کردی و تنها به اندازه ی یک جمله درعمق گفت و گویی غوطه می خوردی.


دختری کنار نرده های سبزینه پوش چادر مشکی اش را گشود و در آن عشق و شهوت و حسادت و زنانگی را به یک باره چون عطری منگ و مست به صورت خیابان پاشید.


خیابان حافظه ی قدم های ات را چنان ثبت نموده که امشب پس از سال ها به آسانی می توانی پای ات را جای رد پاهای ات که بر آسفالت و پیاده رو حک شده بگذاری.


حاطره ای را 10سال پیش کنار این خیابان، پارک کردی، آن وقت ها برای خاطره توقف ممنوع نبود.


امشب پس از سال ها خاطره ی توقف کرده ات را می بینی. پارکومترها برای خاطره ات جریمه ی همه ی این سال ها را حساب کرده اند.


داد می زنی: آهای آقای شهردار! من این خاطره را نمی خواهم. جریمه اش را هم نمی دهم. اما تو مجبوری!


ای انسان مجبور خیابان گردٍ پیاده رو پیما.


خدا از کنار خیابان نمی گذرد. خدا در ارتفاع دیوار خانه ها و بر فراز آسمان و کوچه ها و بهت حیرت زای عبور با تو عبور کرده است.امروز از این خیابان می گذری. خدا هم برای انسان عابر در آن خیابان جا مانده ست. تو روزگاری دوست ما بودی، کجایی دوست ما؟


اگر روزی با عشق از خیابانی گذر کرده ای هرگز بدون عشق از آن خیابان مگذر، تقاص خاطره پس خواهی داد.


 

4 comments:

یه غریبه آشنا گفت...

سلام . تمام زندگی تقاص پس دادن بابت گذشته و کرده هاست . و تقاص عشق و دل پس دادن بس سنگین. همواره شاد باشید

ماجد گفت...

جدال کفش ها
ابراهیم نبوی -
http://www.siedebrahimnabavi.blogfa.com/post-471.aspx

افراسیاب گفت...

سڵاو و رێز
كاكه‌ گیان چونی‌ و هیوادارم كه‌ سه‌ركه‌وتوو بیت
وتاره‌كانت له‌ رۆژنامه‌كاندا خوۆێندۆته‌وه‌
وبلاگێكی‌ جوان‌و رازاوه‌‌و ده‌وڵه‌مه‌ندت هه‌یه‌
هه‌ر بژیت

روژان گفت...

سلام.بعضی از نوشته هاتون جالبه.دست مریزاد
خواستم با توجه به تحصیلات شما در زمینه زنان بهتون بگم برنامه فردای یه کنگره در مورد خشونت علیه زنانه که در دانشگاه علوم پزشکی ایران برگزار میشه.اگر تهران هستید ساعت 2 سری به اونجا بزنید.شاید براتون جالب باشه.سرافراز باشید

ارسال یک نظر