۱۳۸۷ دی ۱۰, سه‌شنبه

مسابقه ی پرتاب بی تربیتی

 


....که یک هو یکی از بچه ها پرسید آقا «پرتاب لنگه کفش  به سوی کسی»کار بی ادبانه ی است؟ بنده هم که مطمئنا که آن همه از احتزار آن ها از کارهای بی ادبانه حرف می زنم بدون معطلی گفتم بله بسیار کار بی ادبانه ای است. یکی دیگه پرسید حتا اگر به صورت جورج بوش کافر اشغال گر آمریکا باشد(دقت کنید عباراتی که در وصف رییس جمهور یک کشور دیگر به کار برد چقدر شبیه اخبار ۲۰/۳۰ و ساعت ۹ شب است) باز هم در جواب گفتم باز هم کار بی ادبانه ای است.می گوید آقا خوب جرج بوش اشغال گر است و کشور این بیچاره ها را اشغال کرده است می گویم پسرم من نگفته ام آن هایی که به طور رسمی علیه آمریکا می جنگند, آدم های بی ادبی هستند. عزیز جان بوش اشغال گر است درست اما آن جا میدان جنگ نبود. در آن محل خبرنگار تنها کار مودبانه ای که حق انجام آن راداشت سوال کردن بود و از این توضیح ها..... اما باز یکی می گوید ولی آقا اگر کار بدی بود که کشور خودمان مسابقه ی پرتاب لنگه کفش نمی گذاشتند.....


من معلم ام و معلمی را هم دوست دارم. بیش از بسیاری از کسان در زندگی ام دانش آموزان ام را دوست دارم. به طرز عجیبی که مکانیسم اش را نمی دانم هر سال این علاقه حتا میان من و دانش آموزانی نیز برای سال اول معلم آن ها می شوم به مان سیاق دانش آموزانی که چند سال معلمشان بوده ام اتفاق می افتد.


من خیلی پیرمرد وار و  به شدت کلاسیک به مسائل تربیتی دانش آموزان ام اهمیت می دهم تقریبا یک سوم یا نصف وقت کلاس به مسائل اخلاقی مورد نیاز آن ها در این سن و سال و حتا در بقیه ی زندگی شان اختصاص می یابد و نسبت به هر گونه رفتار بی ادبانه ی آن ها شدیدا واکنش نشان  می دهم. اما به اعتراف خودشان هرگز نصیحت نمی کنم بلکه معمولا با آن ها گفت و گو می کنم.یا با نشان دادن موقعیت های مشابه در وضعیت های قابل لمس تر خودشان به این نتیجه مرسند.(اگر چه می دانم بعضی از آن نخاله های اتفاقا دوست داشتنی شان توی دلشان بهم می خندند و می گن برو بابا حال داری) اما همان ها هم می دانند که کارشان درست نیست اما مثل کسی که بگوید حالا بگذار بزرگ شویم آن موقع شکل تو می شویم زیاد جوش نزن.


امروز درس نامه نگاری را در نگارش تدریس می کردم.بحثی دارد به نام این که عبارت های شروع و پایان ِ«نامه» و حتا متن نامه باید متناسب با نوع رابطه و مقدار صمیمیت طرفین نامه باشد.که در توضیح این قسمت داشتم می گفتم حتا اگر در آینده به عنوان مثال یکی از دوستان صمیمی تان مثلا شهردار منطقه ی مسکونی شما باشد یا وزیر باشد یا هر مقامی داشته باشد اگر نامه ای «رسمی » به آن ها نوشتید باز هم باید نامه رسمی باشد و از عبارت های غیر صمیم بلکه اداری باید استفاده شود و.... از این حرف ها. که هر گونه رفتار غیر از این نشانه ی بی ادبی ماست


که یک هو یکی از بچه ها پرسید آقا «پرتاب لنگه کفش  به سوی کسی»کار بی ادبانه ی است؟ بنده هم که مطمئنا که آن همه از احتزار آن ها از کارهای بی ادبانه حرف می زنم بدون معطلی گفتم بله بسیار کار بی ادبانه ای است. یکی دیگه پرسید حتا اگر به صورت جورج بوش کافر اشغال گر آمریکا باشد(دقت کنید عباراتی که در وصف رییس جمهور یک کشور دیگر به کار برد چقدر شبیه اخبار ۲۰/۳۰ و ساعت ۹ شب است) باز هم در جواب گفتم باز هم کار بی ادبانه ای است.می گوید آقا خوب جرج بوش اشغال گر است و کشور این بیچاره ها را اشغال کرده است می گویم پسرم من نگفته ام آن هایی که به طور رسمی علیه آمریکا می جنگند, آدم های بی ادبی هستند. عزیز جان بوش اشغال گر است درست اما آن جا میدان جنگ نبود. در آن محل خبرنگار تنها کار مودبانه ای که حق انجام آن راداشت سوال کردن بود و از این توضیح ها..... اما باز یکی می گوید ولی آقا اگر کار بدی بود که کشور خودمان مسابقه ی پرتاب لنگه کفش نمی گذاشتند. می گویم عزیزم این هم کار بی ادبانه ای است و اصلا به هر حال جرج بوش مگر رییس جمهور آمریکا نیست؟ آیا شما خودتان دوست دارید عکس رییس جمهور کشورتان را گوشه ای بگذارند و به آن لنگه کفش پرتاب کنند؟ شما دوست دارید مردمان کشورهای دیگر به رییس جمهور کشورتان توهین کنند.  اصلا مگر ما موافق بودیم که رییس دانشگاه کلمبیا دور از ادب با رییس جمهور کشور ما برخورد کرد و حرف زد؟اصلا توهین کردن به رییس جمهور  کشور و کشورهای دیگر در قانون اساسی جرم است. اصلا دور از شان دیپلماتیک رابطه میان کشور هاست. اصلا...........


بچه ها د ر فکر  فرو رفته اند می دانم آن ها خیلی از حرف های مرا باور می کنند و نگاه های تایید آمیزشان نشان می دهد اما من نیز تجربه ی چندین و چند ساله ام و حتا تجربه های کودکی خودمان نیز نشان می دهد که چه حالی می دهد که آدم به خاطر بی تربیتی تشویق شود جایزه بگیرد لنگه کفش های بو گندوی اش  به مزایده گذاشته شود و... از سوی دیگر وقتی من این همه حرف را می زنم او باور نمی کند که کشوری به این عظمت مسابقه ی پرتاب بی تربیتی بگذارد پس هرچه بافته ام رشته می شود.


نکن آقای مقام مسوول من نمی خواهم شاگردان من بی تربیت بار بیایند.. نکن برادر! تو خودت و هم فکران خلاقت هر طور می خواهی رفتار کنید.. اما نگذار شاگردان من از تو و افکار مودبانه ات سرمشق بگیرند

5 comments:

آذر گفت...

کاملن حق با شماست. برای همین رفتم و زیر کامنت شما در پُست قبلی نظرم را نوشتم. از راهنمایی به جایتان سپاسگزارم.

رفیق نصرتی گفت...

سلام . شغل سختی دارید. بسیار سخت. شما نسلی را دارید تربیت می‌کنید که زمین و زمان در این مملکت در حال هار کردن آنان اند. من نگران فاشیسمی هستم که درون این نسل، در حال رشد است.

ری را گفت...

متاسفانه در این مملکت هر کس بر تخت قدرت می نشیند ساز خودش را میزند . مردم را مجبور به پیروی از عقاید خودش می کند و تنها انرا صحیح میداند و هر انچه را جز این باشد با زور خفه می کند . کودکان ما سردرگمند میان زمین واسمان....
انان بنا به ( مصلحت ) تربیت می شوند نه بنا بر اصول پرورش یک ( انسان ) ...
کودکان ما بیگناه و مظلوم ترین کودکان هستند که استثمار می شوند ...

آرش کامرانی گفت...

سلام

با پرداختن به این قضیه با این وسعت و آب و تاب دادن در رسانه های داخلی بیم آن میرود که مخالفین پر و پا قرص برخی شخصیت ها (بخوانید احمدی نژاد) هم یاد گرفته و تکرار کنند .!!!

بنفشه گفت...

منم معلمم و کاملا قضیه را درک میکنم .در زمانی که در کشورهای پیشرفته نام جنگ و خشونت حتی از ادبیات زبانشان حذف می شود در ایران درسی به نام آمادگی دفاعی کودکان را آموزش خشونت می دهد دیگر چه انتظاری می توان داشت.

ارسال یک نظر