۱۳۸۷ مهر ۲۸, یکشنبه

استبداد آموزشی

مردی وارد دفتر معلمان در مدرسه شد و گفت من قلیچ خانی هستم و آمدم از وضع درسی و اخلاقی فرزندم باخبر شوم. کلاس سوم... درس مي‌خواند.......


مردی وارد دفتر معلمان در مدرسه شد و گفت من قلیچ خانی هستم و آمدم از وضع درسی و اخلاقی فرزندم باخبر شوم. کلاس سوم... درس مي‌خواند


من نام خانوادگی این دانش آموز برای ام آشنا بود.ضمن این که پدر آن دانش‌آموز با یکی از همکاران صحبت می کرد هم به این فکر می کردم که پدری که در همین یک ماه اول بیاید مدرسه و وضعیت آموزشی فرزندان اش را بررسی کند بدون شک جرو والدین دلسوز و آگاه است در مقايسه با آن هایی که التماس هم می کنیم که یک بار به مدرسه بیایند تا وضعیت فرزندان شان را از نزدیک بررسی کنیم اما سالی یک بار برای ثبت نام به مدرسه می آیند و هم به این فکر می کردم که قلیچ خانی یادم بیاید اما با این‌که اسم‌اش کاملا در ذهن ام بود، صورت اش را به خاطر این که امسال تازه در آن مدرسه مشغول به کار شده ام، و هنوز كامل با چهره‌ي دانش‌آموزان آشنا نيستم، به یادنمی آوردم.


به پدرش گفتم خودش را صدا می زنیم بهتر می توانیم حرف بزنیم یکی از همکاران گفت:پارسال در چه مدرسه ای درس می خواند؟


پدرش گفت:مدرسه ی موسیقی من و یکی دیگر از همکاران گفتیم که چرا از اونجا آوردینش بیرون حیفه ..


پدرش گفت راستش ما مشکلی نداشتیم


اما امسال مدیر مدرسه عوض شده و اعلام کرده که من باید تصمیم بگیرم که هرکس چه سازی را بنوازد و یاد بگیرد و برای پسر من فلوت را در نظر گرفته در حالی که پسر من عاشق ویلن سل است و قبل از این هم همیشه ویلن سل کار کرده به همین خاطر پسرم دیگه حاضر نشده اونجا درس بخونه و اومده یه مدرسه ی عادی و بیرون آموزشگاه موسیقی میره و ويلن سل کار می کنه.....


به هر حال زنگ خورد و سر کلاس رفتم اتفاقا کلاس آن ها بودم اولین چیزی که پرسیدم گفتم قلیچ خانی کیه؟ پاشد و با ترس و ادب گفت به خدا آقا انی هفته تکلیف هامو انجام دادم


حالا یادم آمد که چرا اسم‌اش یادم مانده بود.هفته ی گذشته نه پرسش های کلاسی را خوب جواب داد و نه تکالیف اش را انجام داده بود...


پیش خودم گفتم من هم جای تو بودم حال این‌که تکلیف های مدرسه ای رو که تنها به خاطر فرار از زیر یوغ تفکر آدمی که فکر می کند در مورد علاقه ی یک انسان به سازموسیقی نیز، او صاحب صلاحیت تر استُ را نداشتم زیرا اگر آن آدم نبود تو امروز در مدرسه موسیقی با شوق و ذوق دیگری تکلیف هایت را انجام می دادی....


گفتم امروز درس می دهم و اگر آخر کلاس وقت شد دفترهاتونو می بینم


و باز هم به این فکر می کردم که چنین آدمی با چه مدرک تحصیلی و با چه صلاحیتی مدیریت یک مدرسه ی موسیقی را به او سپرده اند.آدمی که به فرزندان مردم در مورد تعیین علاقه ی آن ها به ساز موسیقی هم زور می گوید و باععث ترک تحصیل در مدرسه ی مورد علاقه‌ي‌شان می‌شود.و این‌که اگر این آدم وزیر آموزش پرورش شود چه طرح هایی را به تصویب می رساند. اگر رییس جمهور شود چه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


نمی دانم باور کنید یک لحظه به اين فکر کردم که همين جناب مدير محترم، هم مثل بعضی ها آمدیم و چند سال دیگه ثبت نام کردو رییس جمهور شد و....... مگه عجیبه تاحالا ندیدیم؟

3 comments:

پیشداد گفت...

پاینده ایران

پیام مسوول سازمان جوانان حزب پان ایرانیست به مردم غیور آذربایجان

""""برای پاسداشت ایران دلیران کم مانندی چون آتروپات ,بابک,شاه اسماعیل,ستارخان و ثقه السلام و ... به دامان پرورده که همه رزمنده و آرمانخواهانه این خاک پاک را پاسداشته اند.آیا شما نیز بدین رزم آماده اید ؟"""

توفیقی گفت...

اتفاقا استبداد از همان دوران مدرسه در ذهن ما ایرانیان ریشه می بندد و یکی از عوامل دیرپایی آن نیز بدلیل ماندگاری اثرات تربیتی این دوران بسیار سرنوشت ساز است.

تحول گفت...

این یه چشمه از ابتکارات ماست.ما شاید در موارد اساسی تر هم با این وضع مواجه بشیم.راه چاره چیه؟

ارسال یک نظر