۱۳۸۷ بهمن ۱۱, جمعه

صدایی که آزارنده نیست بریده نمی شود

-ببخشید آقا! خانم ببخشید... چند لحظه ی کوتاه می توانم وقت تان را بگیرم؟

-بفرمایید

ـ ما اعضای یک جنبش اجتماعی-حقوقی( و نه سیاسی) هستیم. ما معتقدیم که قوانینی در کشور ما حاکم است که متناسب با شرایط زمان و مکان و روزگار ما نیست. ما معتقدیم برخی از این قوانین نسبت به زنان سویه های تبعیض آمیز دارد و بر این باوریم اگر مردم ما بخواهند و بتوانیم به طور نمادین ۱میلیون امضا را جمع آوری کنیم تا آن را به پارلمان کشورمان ارائه دهیم تا نشان دهیم درخواست برای تغییر این قوانین درخواستی عمومی و مردمی است، می توان «امید» داشت که قوانین به سوی برابرشدن و یا حداقل برابرترشدن حرکت کند. قوانینی که ما معتقدیم باید تغییر کند این ۱۰ماده هستند. مسائلی چون طلاق, حضانت, قتل های ناموسی, حق ولایت بر فرزند,  ارث, دیه و...

این هم بیانیه ی ما است لطفا آن را مطالعه فرمایید و در صورت رضایت آن را امضا نمایید

این  گفته ها و یا چیزی شبیه به این، همه ی متن گفت وگویی است که از جانب اعضای کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض آمیز، با مردم این سرزمین صورت می گیرد. گفتگویی که نه حاکی و حاوی هیچ پیام سیاسی در خواست سیاسی و یا حتا تهییج و برهم زدن نظم عمومی و ملی است. عده ای از مردم این سرزمین  که می توانند طبق قانون  که از آزادی بیان و اندیشه حمایت می کند و آن را آزاد دانسته این اندیشه را داشته باشند که برخی از قوانین حاوی و حاکی تبعیض علیه گروه یا دسته یا جمعیتی از شهروندان این کشور است. طبق همان قانون آن ها آزادند که "اندیشه ی" خود را نیز«بیان» کنند و با دیگران نیز در میان بگذارند. هم چنین هیچ منع قانونی برای جمع کردن امضا در هیچ جای قانون ذکر نشده است.

این همه ی جرم ناکرده و نانوشته در هیچ جای قانون همین کشور است که گروهی از مردان و زنان این جامعه طی دو سال اخیر است که به طور میانگین هر ماه بار یک نفر از آن ها بازداشت شده است.اعضای کمپین در گفتگوهای شان با مردم به شدت بر این نکته تاکید می کنند قصد آن ها نه مقاصد سیاسی است و نه معاندت و معارضت با هیچ گروه و دسته ی خاصی. آن ها تنها به «برابری» انسان ها معتقدند و دوست دارند در سرزمینی زندگی کنند که حداقل، تبعیضات آشکار قانونی علیه گروهی از اعضای جامعه( در این مورد خاص زنان) وجود نداشته باشد.

این همه ی جرم نا جرمی است که امشب «بی گرد» و «نفیسه» باید دور از اعضای خانواده شان،در جایی که معمولا محل نگه داری متخلفین قوانین اجتماعی و مدنی است نگه داری شوند. این همه ی جرمی است که گروهی از زنان و مردان این سرزمین که اتفاق اکثر آن ها جوانانی زیر 30 سال هستند و به عقیده و آرمانی که در راه برابری دارند آن قدر احترام می گذارند که در گوشه سرزمینی دیگر و در گوشه ی روزنامه ای و یا وبلاگ و وبسایتی نخزیده اند. بلکه آن ها برای عقیده خودشان«قدم» در کوه و دشت وپارک و خیابان  و کوچه و میان مردم بر می دارند. هم به آرمانشان خدمت  می کنند و هم به ترویج آگاهی.

اما همه این را می دانیم که اگر چه اکنون در آستانه ی سالگرد توقیف مجله ی زنان هستیم. اگر چه همان طور که گفتم به طور میانگین ماهی یک نفر از اعضای جنبش های زنان بازداشت می شود. اگر چه سایت های جنبش زنان هر از چند گاهی فیلتر می شود و سایت کمپین با  ۱۹بار فیلترینگ تقریبا رکورد دار است، اما می بینیم و می شنویم که صدای آن ها نه تنها بریده نشده بلکه زلال تر و نیوشا تر به گوش مردمان این سرزمین می رسد. میبینم که ترانه ی برابری آن ها زمزمه ی لبان بیشتری شده است. زیرا صدایی که برای برابری بر آورده شده صدای آزارنده ای نیست و صدایی که آزارنده نباشد بریده نمی شود.خاموش نمی شود بلکه صدایی دوست داشتنی است که روز به روز درخواست برای بلندتر شدن صدای دوست داشتنی بیشتر می شود.

 و ما! من و تو! ای هم خوان و هم آوای من! من و تو چه کار کرده ایم؟ من و تو نشسته ایم و شب به  «VOA» و حالا هم به «بی بی سی فارسی» گوش می دهیم و بعد از ظهر هم هابز و جان لاک و کریستوا و استوارت میلز و کانت و دریدا می خوانیم.یا گوشه ای به ترجمه مشغولیم و از راه ترجمه عنوان «روشنفکر مترجم» را برای خود برگزیده ایم و بر این باور ساده ایم که من "روشنفکر تولید کننده" ام و مسئله ی زنان به من مربوط نیست. بر این باوریم که تبعیض قومی هم به من مربوط نیست. بر این باوریم که مسئله ی تبعیض مذهبی هم به من مربوط نیست و خود و مخاطبان خود را نیز به این گول زنک ساده فریفته ایم که ما به دنبال دموکراسی هستیم و در صورت وجود دموکراسی واقعی همه ی این مشکلات در یک ساختار دموکراتیک خود به خود حل خواهد شد. اصلا هم به این نکته توجه نداریم که«مسئله ی زنان» «مسئله ی قومیت(ملت)ها«مسئله ی مذاهب»، «مسئله ی کارگران»،«مسئله ی معلمان»و همه ی مسائل دیگری از این دست، مسئله ی گروهی خاص نیست. همه ی این ها مسئله ی جامعه ی ماست. ما اگر عضوی از اعضای این جامعه هستیم اگر به «همبستگی ارگانیک » معتقدیم بنابراین مشکلات و معضلاتی که در بخش های جدا ناشدنی از این سازمان بزرگ که نام جامعه ی ما را بر خود دارد معضل و مشکل همه ی ماست. باید بپذیریم که حتا اگر معلم نباشیم، اگر کارگر نباشیم، اگر زن نباشیم، و اگر به قومیت و مذهب خاصی نیز تعلق نداشته باشیم که مورد تبعیض قرار می گیرد، اما متعلق به جامعه ی بزرگی به نام جامعه ی انسانی هستیم و به جامعه ی کوچک تری نیز که اکنون در آن زندگی می کنیم تعلق داریم.

آیا گمان نمی کنیم که این گفته ی برتولد برشت در مورد ما باشد؟ جایی که گفت:

نخست برای گرفتن کمونیست ها آمدند
من هیچ نگفتم
زیرا من کمونیست نبودم
بعد برای گرفتن کارگران و اعضای سندیکا آمدند
من هیچ نگفتم
زیرا من عضو سندیکا نبودم
سپس برای گرفتن کاتولیک ها آمدند
من باز هیچ نگفتم
زیرا من پروتستان بودم
سرانجام برای گرفتن من آمدند
دیگر کسی برای حرف زدن باقی نمانده بود




مطالب مرتبط: زنان

6 comments:

فرزندان کردستان گفت...

آنچه ذهن مي فهمد، مي طلبد و از آن لذت مي برد، لزوما فهم و لذت و آرزوي جامعه نيست.

الهام خضرایی منش گفت...

بردن جایزه ’سیمون دوبووار برای ما بس بود!

در به در گفت...

برای تو و خویش
چشمانی آرزو می کنم
که چراغ ها و نشانه ها را
در ظلمات مان
ببیند ...
گوشی
که صداها و شناسه ها را
در بیهوشی مان بشنود ...
برای تو و خویش، روحی
که این همه را
در خود گیرد و بپذیرد...
و زبانی
که در صداقت خود
ما را از خاموشی خویش
بیرون کشد
و بگذارد
از آن چیزها که در بندمان کشیده است
سخن بگوییم ...

کوردوَ گفت...

سه‌روه‌ر سالار چوچانی، زۆرترین په‌نجه‌ره‌ و كه‌مترین دیوار... سه‌ر بده‌ن

maryam گفت...

مساله ای به نام حجاب
http://hejab-diary.blogfa.com

پریسا کاکائی گفت...

مدت هاست که بر سر این موضوع بحث دارم. آنقدر منفعل شده ایم که خودمان هم نمی دانیم شاید! گفته برشت ایمان گویایی ست.

ارسال یک نظر