به شاعران فاحشه برگ رخصتی دادند......... بخوان به نام گل سرخ،در صحاری شب که باغ ها همه بیدار و بارور گردند، بخوان دوباره بخوان،تا کبوتران سپید، به آشیانه ی خود دوباره برگردند. بخوان به نام گل سرخ،در رواق سکوت که موج و اوج طنینش ز دشت ها گذرد، پیام روشن باران، ز بام نیلی شب که رهگذار نسیمش به هر کرانه برد. ز خشکسال چه ترسی! ـ که سد بسی بستند: نه در برابر آب که در برابر نور ودر برابر آواز و در برابر شور... در این زمانه ی عسرت به شاعران زمان برگ رخصتی دادند که از معاشقه ی سرو و قمری و لاله ، سرود ها بسرایند ژرف تر از خواب زلال تر از آب تو خامشی، که بخواند؟ تو می روی، که بماند؟ که بر نهالک بی برگ ما ترانه بخواند؟ از این گریوه به دور، در آن کرانه ببین بهار آمده ، از سیم خاردار گذشته. هزار آینه جاریست . هزار آینه اینک قلب تو میتپد با شوق. زمین تهی است ز رندان، همین تویی تنها که عاشقانه ترین نغمه را ذوباره بخوانی. بخوان به نام گل سرخ و عاشقانه بخوان: "حدیثی بیان کن بدان زبان که تو دانی. عاشقانه بخوان نا شناخته
تنهاروسپی شهرمان که دیروز در میدان شهر سنگسارش کردیم باکره بود. مهمانخانه اش را وجب به وجب گشتیم رختخواب نداشت بیشتر گشتیم و فهمیدیم اصلا خواب نداشت...
شاعر,روزنامه نگار.ليسانس.جامعه شناسي و دانشجوی کارشناسی ارشد مطالعات زنان.
نه از جنس خودم نه از جنس شما به قول سارتر:«من انسانم و اتفاقا فرانسوي»من هم ميگويم من هم انسانام و اتفاقا كورد،واتفاقا در ايران به دنيا آمدهام و اتفاقا مرد. از سوي ديگر به قول فرهاد پيربال شاعر و نويسندهي معاصر و آوانگارد كورد«هنرمندان ونويسندگان و شاعران بسياري هستند كه احساس ميكنند با همهي مردم متفاوتند و خدا در اساس آنها را جور ديگري خلق كرده و اصلا دنياي متفاوتي دارند،اما تنها نقطه اشتراك آن ها بامن فقط داشتن همين حس است». اينكه اتفاقا كورد هستم ، خوب! نه از جنس آن كوردهايي هستم كه به حدي افراط در ملي گرايي(ياقوميتگرايي) به خرج ميدهند كه مثلا نگاه كردن مسابقات فوتبال تيم ملي ايران يا حتا استقلال و پرسپوليس را حرام موكد ميدانند و هر كسي را كه با فارسها ميگردد و دوست است و... خائن و الينه شده و فارسيزاسيون شدهميدانند, نه از آن جنس كوردهايي كه نهايت آمال و آروزي كار سياسيشان را دست دادن با حجاريان و عكس گرفتن با تاجزاده ميدانند.و با اتفاق افتادن چنين رويدادي احساس ميكنند از اين به بعد مسئله ي كورد به دست آنها حل ميشود و مابقي مردم كورد ناتواناند و نادانند و ديگر روشنفكران كورد هم سنتيهستند... اينكه اتفاقاشناسنامهام ايراني است خوب! نه از آن جنس ايرانيهايي هستم كه حالم از ايراني بودن به هم بخورد و شب و روز به فحاشي به اين تمدن و تاريخ و فلان مشغول باشم, نه از آن جنس ايرانياني كه هنوز در روياي كوروش و داريوش و نميدانم ايران بزرگ از ژاپن تا بلغارستان و غيره هستند و در تمامي مباني تمدن بشري از سيبري تا مالديو و از تبت تا آمازون نشاني از تمدن موهوم ايراني مييابند.به جغرافيايي فرهنگي به نام ايران بيشتر معتقدم. اينكه ميگويم اتفاقا مرد هستم.خوب! نه از آن جنس مردانيهستم كه از «نريت»خويش واقعا و از ته دل و.. احساس برتري كنم.نه از آن جنس به اصطلاح روشنفكر مرداني كه اگرچه در محافل عمومي ادعاها و داد سخنها از برابري و گاه برتري زن بر مرد سخن ميرانند،اما در محافل خصوصي و حتا گفتوگوهاي دوستانه، از يك مرد روستايي كشاورز مردسالارترند. از سوي ديگر قطعا و يقينا هرگز نميتوانم جهان را از زاويه ديد يك زن ببينم چون نهايتا مرد هستم اما مردي كه نميتوانم از حمل بار رسوبات نگاه مردسالارانهاي كه جامعهام به جان من آموخته و در ژرفترين لايههاي وجودم آميخته، اندوهگين نباشم.
5 comments:
بسیار زیبا آقای شیخی
معشوقه های یک شبه ی یک شنبه های تنگ که کِش می آیند روی جمعه های دیروز به وسعت دنیایی از دلتنگی !
عادت می کنی پسر !
به شاعران فاحشه برگ رخصتی دادند.........
بخوان به نام گل سرخ،در صحاری شب
که باغ ها همه بیدار و بارور گردند،
بخوان دوباره بخوان،تا کبوتران سپید،
به آشیانه ی خود دوباره برگردند.
بخوان به نام گل سرخ،در رواق سکوت
که موج و اوج طنینش ز دشت ها گذرد،
پیام روشن باران،
ز بام نیلی شب
که رهگذار نسیمش به هر کرانه برد.
ز خشکسال چه ترسی!
ـ که سد بسی بستند:
نه در برابر آب
که در برابر نور
ودر برابر آواز و در برابر شور...
در این زمانه ی عسرت
به شاعران زمان برگ رخصتی دادند
که از معاشقه ی سرو و قمری و لاله ،
سرود ها بسرایند ژرف تر از خواب
زلال تر از آب
تو خامشی، که بخواند؟
تو می روی، که بماند؟
که بر نهالک بی برگ ما ترانه بخواند؟
از این گریوه به دور،
در آن کرانه ببین
بهار آمده ،
از سیم خاردار گذشته.
هزار آینه جاریست .
هزار آینه
اینک
قلب تو میتپد با شوق.
زمین تهی است ز رندان،
همین تویی تنها
که عاشقانه ترین نغمه را ذوباره بخوانی.
بخوان به نام گل سرخ و عاشقانه بخوان:
"حدیثی بیان کن بدان زبان که تو دانی.
عاشقانه بخوان
نا شناخته
خوشا پرنده که بی واژه شعر می گوید..........
تنهاروسپی شهرمان
که دیروز در میدان شهر سنگسارش کردیم
باکره بود.
مهمانخانه اش را وجب به وجب گشتیم
رختخواب نداشت
بیشتر گشتیم و فهمیدیم اصلا خواب نداشت...
ارسال یک نظر