۱۳۸۹ اسفند ۶, جمعه

شاعر و فاحشه

برلین شب زنده دار...
فاحشگی غمگین‌اش را...
در متروهای‌اش هم چون چادرهای سیاه مشکی می‌پوشاند...

نگران نباش برلین
شاعران نیز هم‌چون فاحشه‌ها...معشوقه‌های یک شبه هستند....
 
برلین ۲۵ فوریه۲۰۱۱
 

5 comments:

ناشناس گفت...

بسیار زیبا آقای شیخی

مبارز مُرده گفت...

معشوقه های یک شبه ی یک شنبه های تنگ که کِش می آیند روی جمعه های دیروز به وسعت دنیایی از دلتنگی !

عادت می کنی پسر !

ناشناس گفت...

به شاعران فاحشه برگ رخصتی دادند.........
بخوان به نام گل سرخ،در صحاری شب
که باغ ها همه بیدار و بارور گردند،
بخوان دوباره بخوان،تا کبوتران سپید،
به آشیانه ی خود دوباره برگردند.
بخوان به نام گل سرخ،در رواق سکوت
که موج و اوج طنینش ز دشت ها گذرد،
پیام روشن باران،
ز بام نیلی شب
که رهگذار نسیمش به هر کرانه برد.
ز خشکسال چه ترسی!
ـ که سد بسی بستند:
نه در برابر آب
که در برابر نور
ودر برابر آواز و در برابر شور...
در این زمانه ی عسرت
به شاعران زمان برگ رخصتی دادند
که از معاشقه ی سرو و قمری و لاله ،
سرود ها بسرایند ژرف تر از خواب
زلال تر از آب
تو خامشی، که بخواند؟
تو می روی، که بماند؟
که بر نهالک بی برگ ما ترانه بخواند؟
از این گریوه به دور،
در آن کرانه ببین
بهار آمده ،
از سیم خاردار گذشته.
هزار آینه جاریست .
هزار آینه
اینک
قلب تو میتپد با شوق.
زمین تهی است ز رندان،
همین تویی تنها
که عاشقانه ترین نغمه را ذوباره بخوانی.
بخوان به نام گل سرخ و عاشقانه بخوان:
"حدیثی بیان کن بدان زبان که تو دانی.
عاشقانه بخوان
نا شناخته

ناشناس گفت...

خوشا پرنده که بی واژه شعر می گوید..........

ناشناس گفت...

تنهاروسپی شهرمان
که دیروز در میدان شهر سنگسارش کردیم
باکره بود.
مهمانخانه اش را وجب به وجب گشتیم
رختخواب نداشت
بیشتر گشتیم و فهمیدیم اصلا خواب نداشت...

ارسال یک نظر