۱۳۸۷ بهمن ۲۸, دوشنبه

ده دقیقه مانده به ساعت چهار


برای سمینار تفنگ که دعوتم نکرده اید

این همه به پیشواز گام هایم

گل نرگس می شکنید!

¤

دیروز از کتاب خانه ی بی کتاب خوان ام

یادداشت های گیسوان زنی

بر خود نویس من

قرمز  رویید

¤

من ِ از اسب و  تا دریا

که تا تو.. تا کوچه های کویر

کدام گلوله به انتهای ردِ این نگاه

شلیک..

¤

از تشریف فرمایی روزنامه های روزانه                              ـ کنار دکه های که همیشه منتظر «تو»ام -

از سپاس گزاری فندک های دیر روشن شده                        -کنار سیگارهایی که از لبم افتاد -

تا این که.......

من

دو کوچه

پایین تر از

.

.

زمین سیاره ای است به واسطه ی زن

و من مردی که در آغوش هیچ زنی بزرگ نشده ام

                                                                  نمی شوم

¤

گناه من این بود

که در«زمین» شما

بیش از یک زن را دوست داشته ام

گناه شما این بود

که بیش از چندین زن

مرا دوست داشته اید

¤

مسافر

از تنهایی خورشید باز خواهد گشت

پنجره های اتاقش را نگشوده

باران نباریده

خرمالو های حیات پاییز ِ رو به رو را در حیات همسایه

به زنی خواهد داد

¤

هر زنی که به من ایمان آورد٬

کافر شد!

هی  کافر از من

کفر من این است

پی مادرم می گردم

            ۱۰/۱۲/۸۴

 فایل مربوط: شعرهای من

7 comments:

مریم گفت...

خیلی قشنگ بود

قدسی سرمست گفت...

شعرهاي تو گاهي مانند آسانسوري در اعماق ، آدم را به حركت عمودی وامی دارد.
( اودن مي گويد : بياييد به انسان عمودي بنازيم ، هر چند كه صرفا به انسان افقي اعتبار مي دهيم .)

اعظم حبیبی راد گفت...

سلام. از حضور سبزتان بسیار خشنود شدم. و باید بگویم باید سپاسگزار بود مردانی را که هنوز نیمه دیگر جامعه را باور دارند.
برقرار و پاینده باشید

فرزندان... گفت...

خوب مي تراويد. حوالي شما پرسه مي زدم، به اين نگاره رسيدم و خواندم. همين.

انسان گفت...

نه
بر کفر او نترس
کافر نمی شود، زیرا که به کفر خویش نیز ایمان دارد
تو هم به کفر خویش ایمان بیاور
انسانیم و بی تضاد
بی ریا

الهام خضرایی منش گفت...

این فقط گناه تو نیست
همه بیش از یک نفر را دوست دارند
و و قتی گناه می شود که نمی خواهند بگویند و بپذیرند.

گناه دروغ است ...همین و همین!

مرد گفت...

ما امدیم

ارسال یک نظر