برای سمینار تفنگ که دعوتم نکرده اید
این همه به پیشواز گام هایم
گل نرگس می شکنید!
¤
دیروز از کتاب خانه ی بی کتاب خوان ام
یادداشت های گیسوان زنی
بر خود نویس من
قرمز رویید
¤
من ِ از اسب و تا دریا
که تا تو.. تا کوچه های کویر
کدام گلوله به انتهای ردِ این نگاه
شلیک..
¤
از تشریف فرمایی روزنامه های روزانه ـ کنار دکه های که همیشه منتظر «تو»ام -
از سپاس گزاری فندک های دیر روشن شده -کنار سیگارهایی که از لبم افتاد -
تا این که.......
من
دو کوچه
پایین تر از
.
.
زمین سیاره ای است به واسطه ی زن
و من مردی که در آغوش هیچ زنی بزرگ نشده ام
نمی شوم
¤
گناه من این بود
که در«زمین» شما
بیش از یک زن را دوست داشته ام
گناه شما این بود
که بیش از چندین زن
مرا دوست داشته اید
¤
مسافر
از تنهایی خورشید باز خواهد گشت
پنجره های اتاقش را نگشوده
باران نباریده
خرمالو های حیات پاییز ِ رو به رو را در حیات همسایه
به زنی خواهد داد
¤
هر زنی که به من ایمان آورد٬
کافر شد!
هی کافر از من
کفر من این است
پی مادرم می گردم
۱۰/۱۲/۸۴
فایل مربوط: شعرهای من
7 comments:
خیلی قشنگ بود
شعرهاي تو گاهي مانند آسانسوري در اعماق ، آدم را به حركت عمودی وامی دارد.
( اودن مي گويد : بياييد به انسان عمودي بنازيم ، هر چند كه صرفا به انسان افقي اعتبار مي دهيم .)
سلام. از حضور سبزتان بسیار خشنود شدم. و باید بگویم باید سپاسگزار بود مردانی را که هنوز نیمه دیگر جامعه را باور دارند.
برقرار و پاینده باشید
خوب مي تراويد. حوالي شما پرسه مي زدم، به اين نگاره رسيدم و خواندم. همين.
نه
بر کفر او نترس
کافر نمی شود، زیرا که به کفر خویش نیز ایمان دارد
تو هم به کفر خویش ایمان بیاور
انسانیم و بی تضاد
بی ریا
این فقط گناه تو نیست
همه بیش از یک نفر را دوست دارند
و و قتی گناه می شود که نمی خواهند بگویند و بپذیرند.
گناه دروغ است ...همین و همین!
ما امدیم
ارسال یک نظر