تو کودکی شرور و
من پیر مردی دور
تو
نه نشسته در چادر ماه و
من
دراز کشیده در تاق ِ آفتاب
نزدیکتر اگر میآمدی
کسوف می شد و
از تابیدن
بر این جهان بیهوده
راحت می شدم.
من پیر مردی دور
تو
نه نشسته در چادر ماه و
من
دراز کشیده در تاق ِ آفتاب
نزدیکتر اگر میآمدی
کسوف می شد و
از تابیدن
بر این جهان بیهوده
راحت می شدم.
۲۸بهمن ۱۳۸۷
5 comments:
فعلاَ وقت خواندن کل مطالب را ندارم...
اما جای خیلی خوبی رو فکر کنم بعد مدتها پیدا کردم...
از چند پاراگراف بلاگت برای یه نشریه شاید استفاده کنم ...با اجازه
عالی بود . خیلی وقت بود اینقدر از شعری لذت نبرده بودم
یکبار در این ئیواره شعرهای متعدد شهر از یک شعر بسیار لذت بردم :
چشمانم هرچه ضعیف تر می شوند باید نزدیک تر شوی تا ببینمت
ای کاش کور می شدم
(یادم نیست شاعرش کی بود)
براي تغيير سرنوشت ايران عزيزمان امضا كنيد
دوست عزيز. آيا تا بحال به اين فكر كرده ايد كه چطور ميشود يك فرد سرنوشت خودش را رقم بزند؟
و چطور ميتوان در رقم زدن سرنوشت يك جامعه و يك خلق موثر بود؟
بياييد با هم در تغيير سرنوشت ايران عزيزمان موثر و سهيم باشيم:
http://www.gopetition.co.uk/online/24970.html
براي توضيح بيشتر با ايميلم تماس بگيريد:
sepideh.m87@gmail.com
راحت می شدم....
ارسال یک نظر